موش و عقرب همنشین روز و شب یک خانواده / این خانه سیاه است

نابیناست و به همراه فرزند و همسرش در مخروبه‌ای در روستای ویسمه روزگار می‌گذراند.

تنها درآمد این خانواده مبلغ دریافتی از محل یارانه‌ها و کمک هزینه ۷۰ هزار تومانی بهزیستی است.

به گزارش اخبار روزانه استان مرکزی و به نقل از خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه مرکزی- حسین بختیاری به تازگی و از روی اجبار در روستای ویسمه اراک در ۳۰ کیلومتری شهرستان اراک ساکن شده است و در خانه‌ای قدیمی و مخروبه زندگی می‌کند.

مشکلات بسیار همچون علف‌های هرز روییده شده در حیاط این خانه، در جای جای زندگی آنها رشد کرده و این خانواده سه نفره را احاطه کرده اند و راه گریزی برای برون‌رفت از فراز و نشیب‌ها برای این خانواده باقی نمانده است.

حسین ۳۳ ساله می‌گوید: قبل از مهاجرت به این روستا در منطقه باغ‌خلج – یکی از مناطق محروم و حاشیه نشین اراک – در خانه‌ای بر روی کوه ساکن بودیم. خانه را به قیمت ۱۰ میلیون تومان که حدود چهار میلیون تومان آن توسط بهزیستی و شش میلیون تومان توسط خیری که خود نابینا و بازنشسته بهزیستی بود تامین شد، خریداری کردم.

از کم‌بینایی تا نابینایی

وی با بیان اینکه از کم‌بینایی به نابینایی رسده است، با اشاره به مادرزادی بودن کم‌بینایی‌اش ادامه می‌دهد: روزی که از شدت بی‌پولی و ناتوانی در تهیه مایحتاج همسر و فرزندم به خانه رفتم آنقدر عصبی شدم که بی‌هوش شدم و زمانی که به هوش آمدم کاملا نابینا شده بودم.

بختیاری که در دوران کم بینایی از طریق دستفروشی در اراک روزگار می گذرانده، پس از نابینایی کامل، وقتی روزگار برایش کاملا سیاه شد توان کار را نیز از دست داده است.

او از زمین خوردن‌های مکررش در پیچ و خم تپه‌ی منتهی به خانه‌‌اش در باغ خلج اراک می‌گوید و می‌افزاید: چند مرتبه پا و دستم در رفت و آمد به خانه شکست و دیگر قادر نبودم در چنین مکانی زندگی کنم.

وی ادامه می‌دهد: روزی فرد خیری به من پیشنهاد داد به روستای ویسمه نقل مکان کنم و در خانه‌ای قدیمی که ساکنانش این خانه را ترک کرده بودند، ساکن شوم و من از روی اجبار به همراه همسر و فرزندم به روستای ویسمه رفتیم و در خانه ساکن شدیم.

همنشینی با حشرات و جانواران در خانه‌ای متروک

وی اظهار می‌کند: این خانه قدیمی و متروکه است و عقرب، موش و حشرات گزنده در این خانه به وفور پیدا می‌شود. با نزدیک شدن به غروب این جانوارن و حشرات در خانه بیشتر یافت می‌شوند و به نوعی همنشین ما شده‌اند.

بختیاری با نگرانی از آینده تک فرزند هفت ساله‌اش می‌گوید: زمانی که به این روستا مراجعه کردیم ضعف اعصاب باعث شد یک دست همسرم فلج شود. به تشخیص پزشک عمومی این بیماری مربوط به اعصاب است و باید از طریق مراجعه به پزشک مغز و اعصاب پیگیری شود که قادر به تامین هزینه درمان و مراجعه به پزشک متخصص نیستیم.

این فرد نابینا ادامه می‌دهد: آب شرب این روستا شور است و برای تهیه آب تصفیه شده باید به مرکز روستا مراجعه کنیم و به دلیل نابینا بودن به سختی و با زمین خوردن‌های مکرر می‌توانم آب به همسر و فرزندم برسانم. همسرم نیز به دلیل فلج بودن یک دستش نمی‌تواند اینکار را انجام دهد.

خودکشی یک راهکار ناامیدانه

وی با بیان اینکه چند مرتبه قصد خودکشی داشته‌ام، ادامه می‌دهد: زمانی که به همسر و فرزندم نگاه می‌کنم و نمی‌توانم مخارج آنها را تامین کنم به شدت عصبی می‌شوم. تنها دلیلی که از خودکشی صرف نظر کرده‌ام وجود همسر و فرزندم و آینده نامعلوم آنها بوده است.

بختیاری به واحد مسکونی هرچند کوچکی در اراک و درآمدی که مخارج زندگی‌اش را تامین کند نیاز دارد و بزرگترین آرزویش تامین حداقل های زندگی برای همسر و فرزندش است، آرزویی که به تنهایی توان برآورده کردنش را ندارد.

این خانه برای حسین سیاه است، سرنوشت روشنی را برای فرزند کوچک و همسر بیمارش متصور نیست و نمی داند آینده برایش چه سرنوشتی را رقم زده است.

کودکان بسیاری در این سرزمین به سرنوشت دختر کوچک حسین گرفتارند. در بند سرنوشت پدران و مادران خود. در حال حاضر آنچه مهم است سرنوشت این دختر کوچک است و روشن شدن چراغ این خانه که با دست یاری خیرین روشن خواهد شد.

شاید تهیه سرپناهی امن و شغلی آبرومند این دختر کوچک، مادر بیمار و پدر نابینای ناگزیر را از چنگال آسیب‌های اجتماعی در کمین نشسته برهاند.

ممکن است بپسندید...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.