پیوند فلسفه، علم و هنر: گلوله منزوی

اگر اندک آشنایی به عنوان مخاطب با هنر موسیقی نوین در ایران داشته باشید، می توانید درک کنید که از لحاظ محتوایی و تکنیکی هیچ شباهتی میان موسیقی کوچه بازاری قبل از انقلاب با موسیقی حماسی دهه های شصت و هفتاد و موسیقی پاپ دهه های هشتاد و نود وجود ندارد. به این معنا که احتمالاً ما با انسانهای مختلف در دوران تاریخی یکسان مواجهیم که فهم متفاوتی از هم دارند. بماند که سبک های زیرزمینی تری مانند «رپ» نیز مخاطبی متفاوت را به نمایش می گذارد.

شاید آنچه که حافظ گفته باشد راهگشایی بر این معما گردد که می فرمود:

این چه شوری است که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می بینم

این تغییر نسلها در پیوند با تغییرات اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی از ما انسانهایی ساخته که تنها در کنار هم زیست می کنیم، اما دنیای یکدیگر را نمی فهمیم. شاید این به علت سرعت رشد علم و تکنولوژی باشد، اما هر چه هست بسیاری از پدران ما با موسیقی کوچه بازاری، با اشعاری ساده و بدون نوعی جهان بینی و کمتر عمیق، زمانی که با ترانه های شلوغ و زبان چند سطحی بعضی اشعار مواجه می شوند، یا آن را به سخره می گیرند و یا برایشان اعصاب خرد کن و سخیف و شیطانی جلوه می کند.

یکی از این ترانه ها که متعلق به دنیای راک است یا به عبارت بهتر و به قول خواص موسیقی «پاپ ـ راک»، ترانه قرنطینه ی «رضا یزدانی» است. ترانه ای که اگر یک بار به آن گوش کنید، همه چیز جلوی چشمتان مثل فیلم سینمایی قطاروار ردیف می شود.

ابتدا نئوکورتکس و نوروترنسمیتر و ریاضیات ژنتیک و حتی کتاب (Synopsis of psychiatry) در جلوی چشمانتان رژه می رود و هر چه بیشتر پیش می روید به عمق جامعه شناسی پست مدرن و سلول انفرادی آن پی میبرید. شاید سایبورگ و بوزون هیگز و فیزیک بزرگ و کوچک و نانوتکنولوژی و بایوتکنولوژی و حتی شبه علم و پیشگویی های آخرالزمانی مایایی و هزاره گرایان آمریکایی و صاحبان کلیساهای روز هفتمی و ادونتیست ها و اوانجلیست های دوران گذاری هم در پیش چشمانتان رژه بروند. در آخر شک می کنید که نکند  شما یکی از شخصیت های داستان «مکافات بازی» استاد «شهریار هدایتی» باشید که از «لاندا» و «امگا» تا سر کوره های آجرپزی به پایان می اندیشید و در ۵ دقیقه ی مرور خاطرات پس از مرگ توسط مغز گرفتارید.

آنچه که ترانه ی بسیار تأمل برانگیز «اندیشه فولادوند» بازیگر مطرح ایرانی و جنس صدای «رضا یزدانی» انجام می دهد، فرو بردن شما در بیابان حیرت است! حیرتی از جنس سراب گونگی و باطل بینی و هزار توی خیال… واقعاً اضطراب و استیصال در ابتدا و تأمل و متفاوت اندیشی در انتها نصیب مخاطب می گردد. این در حالی است که وقتی مخاطب به این سطح می رسد، دیگر راضی به هر فرم هنری ای نیست و خود تبدیل پوزیترون می گردد که الکترون ها را باردار کرده و بقول «شیدا» شخصیت فیزیکدان داستان مکافات بازی که با مرگ و ناکامی به ناکجاآباد می پیوندد، امگای عشق و دانایی برابر یک شده باشد.

آن چیزی که باید مورد توجه روانشناسان و جامعه شناسان و سیاستگذاران فرهنگی قرار گیرد این است که هر روز بر مخاطبین این اشعار و افکار افزوده می شود و باید برای پرورش آنها اندیشه ای کرد تا احساس «منزوی چون گلوله ای تنها در دل کلت کهنه ی روسی» به آنها دست ندهد. گواه این پر مخاطب بودن، استقبال فوق العاده از ترانه های رضا یزدانی و چاپ های فوق العاده زیاد از کتاب های شهریار هدایتی است. مخاطبی که فلسفه و علم به هنر کشیده شده را دیده است، ابداً راضی به هر پدیده ی هنری نخواهد شد.

ترانه و شعر آهنگ قرنطینه رضا یزدانی

مولکولهای منزوی سرم غرق اندوه های فلسفی اند
غرق شیمی نارس ژنتیک از اساس از اساس منتفی اند

سایه ی شوم روی سیاره شکل تاج وراثتی دارد
کشف تلخ کووید نوزدهم کشف یک رندم عدد به عدد

هیچ چیزی دگر نمیفهمم از قوانین منتسب به بشر
از جهانی که رفت تو گوشی رصد کامل نفر به نفر

یک عدد چشم روی یک جعبه یک جهان در توهم دیدن
گوشی لوکس مارک بهمان با آپشنای جدید پاییدن

هیچ چیزی دگر نمیفهمم از تعاریف سابق انسان
آلبوم خام چارلز منسن هم میفروشد درون آن زندان

من به تنهایی عزیز خودم عادتی دیو گونه میورزم
به تمام حیات مشکوکم به پشیزی دگر نمی ارزم

چشمهایم به خویشتن دیدند یک جهان خفت در قرنطینه
هیچ چیز عین قبل نیست دگر پس از این در نگاه آیینه

این میان من کتاب میخوانم همچنان فیلم خوب میبینم
یاد چشمان مشکیت هستم توی هر لحظه ی قرنطینم

این میان من کتاب میخوانم همچنان فیلم خوب میبینم
یاد چشمان مشکیت هستم توی هر لحظه ی قرنطینم
گچ گرفتم تمام قلبم را تا نفهمم چقدر غمگینم

تکست آهنگ قرنطینه رضا یزدانی

انقلاب الکترونیکی وسط حبس خانگی عبوس
رقص مرگ و جنون مردن با ارتعاشات عصر آکواریوس

همه جا ساکت و فریز شده همه گیج و خراب و سردرگم
بستن انگار بخت دنیا را با طلسمات قرن بیست و یکم

تو به یک شرط زنده میمانی قطع زنجیره های انسانی
زنده ماندن به سبک ویروسی صبح تا شب میان کابوسی
منزوی چون گلوله ای تنها در دل کلت کهنه ی روسی

منزوی چون گلوله ای تنها در دل کلت کهنه ی روسی
منزوی چون گلوله ای تنها در دل کلت کهنه ی روسی

این میان من کتاب میخوانم همچنان فیلم خوب میبینم
یاد چشمان مشکیت هستم توی هر لحظه ی قرنطینم

این میان من کتاب میخوانم همچنان فیلم خوب میبینم
یاد چشمان مشکیت هستم توی هر لحظه ی قرنطینم
گچ گرفتم تمام قلبم را تا نفهمم چقدر غمگینم

صحبت از معجزه به سبک مجاز وحی مُنزل درون یک گوشی
همه با هم سقوط میکردیم به ته دره ی فراموشی

گونه های جدیدی از آدم در نماهای بسته و نزدیک
چند هیتلر به سبک عصر جدید چند چاپلین مرتد و تراژیک

عصر افسرده های وسواسی در سطوح منظم تصویر
امپراطوری پلاستیکها زیر پوست ابرستاره ی پیر

صبح خنیاگران فاسد در نقطه ی مرکزی اینستاگرام
شام یک شاعر بدون کتاب زیر هشت حقیقتی ناکام

این میان من کتاب میخوانم همچنان فیلم خوب میبینم
یاد چشمان مشکیت هستم توی هر لحظه ی قرنطینم
گچ گرفتم تمام قلبم را تا نفهمم چقدر غمگینم

**

دانلود آهنگ رضا یزدانی قرنطینه

ممکن است بپسندید...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.