یک سوزن به خودمان…

قبل از اینکه به ظاهر این واقعیات جامعه نگاه کنیم و در این اندیشه باشیم که چگونه می شود از همین ها چماقی ساخت برای عرضه توانمندی های خود در عرصه سیاست و زد و بند ، به فکر دِینی باشیم که بواسطه رسانه  بر گردنمان نهاده شده. به فکر مردمی باشیم که چشم انتظارند ما حقی زائل شده از آنها را از مسئولین مطالبه کنیم و از میان این پیگیری ها دردی از بینوایان چاره شود. به فکر هنجره های سوخته ای که روزگار امان فریادشان را بریده و دیگر نایی برای نجوا ندارند چه برسد به اینکه در این آشفته بازار سیاست و دورویی و نیرنگ و گناه ، بتوانند صدایشان را به گوش شنوایی برسانند.
وچه زیبا فرموده اند مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام که :
ان الفقر مذهله للنفس ، مدهشه للعقل ، جالب للهموم .*
فقر سبب پریشانى حواس ، و سرگشتگى عقل ، و گرفتار شدن به غم و اندوه است.

خیلی وقت است بواسطه علاقه ام پی گیر سخنرانی ها و اظهارات مسئولین بزرگ و کوچک استان هستم. خیلی وقت است در سخنرانی هایی حاضر می شوم که صحبت از عدالت علوی است و ظلم دشمنان قسم خورده اسلام از صدر تا کنون را می شنوم و می خوانم. بله، آقایان همه دانای اسرارند و واقف به حکمت ، البته بیشتر این حرفها در عمل کمرنگ و کمرنگ تر می شود تا اینکه شاید با دورتر شدن از محل کار و اداره و سازمان ، در میان غبار فراموشی ناپدید می شود.شاید آفت ما همین دو رنگی ها و تظاهر هاست. حرف برای گفتن بسیار است…
نمی خواهم بگویم فلان مدیر از علی علیه السلام  و صراحتش و صداقتش سخن می گوید ولی دلش نمی آید بادمجان دور قاب چین های رنگ وارنگ اطرافش را از لطف و کرمش مایوس کند و خود از حسن تعریف و تمجدید بی اساسشان فیض نبرد.
نمی خواهم بگویم بهمان مسئول از گریه های شبانه و استغاثه های علی علیه السلام  و نجوایش در چاه سخن بر زبان می راند ولی حاضر نیست مراسم پرفیض معارفه سیاسی یک مسئول را ترک کند و رکعتی را نماز جماعت بخواند ، در حالیکه در شلوغترین روزهای ماه نباید فلان دعای مستحبی کارمندانش آنهم در ساعات اداری ترک شود حتی به قیمت معطلی ولی نعمتان انقلاب پشت درهای بسته…
نمی خواهم بگویم فلان مدیر از داستان علی علیه السلام   و شمع بیت المال ساعتها سخنرانی می کند ولی به انحاء مختلف سعی می کند پیمانکار هم محفلی اش یا یک شرکت سفارش شده در نبرد بزرگ مناقصه دولتی پیروز میدان شود.
نمی خواهم شرح دهم که بهمان مسئول از داستان وااسفای علی علیه السلام  و خلخال پای آن زن یهودی با چه حسی سخن بر زبان می راند ولی حاضر نیست سرش را از پنجره اتاقش بیرون بیاورد و ببیند نداشتن و حسرت خوردن چگونه فقر را از در خانه ها وارد کرده و ایمان را از در دیگر بیرون رانده و نمی خواهم از مدیران و مسئولانی حرف بزنم که عادت ندارند صدای اقشار پایین دستی جامعه را بشنوند و دردشان را چاره کنند.

البته شاید برای ریا و سمحه بارها و بارها نامه ۵۳ نهج البلاغه را خوانده اند و برای من وشما نیز توضیح داده اند که مولای مومنان علی علیه السلام فرمودند :
ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیله لهم، من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسی و الزمنی فان فی هذه الطبقه قانعا و معترا و احفظ لله ماستحفظک من حقه فیهم و اجعل لهم قسما من بیت مالک . . .
سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره ای ندارند و عبارتند از: زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان . همانا در این طبقه محروم، گروهی خویشتنداری کرده، و گروهی به گدایی دست نیاز برمی دارند، پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده . . .
شنیده اند و بارها خوانده اند که :

  • همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روی برمگردان، بویژه به امور برخی از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی آیند و دیگران آنان را کوچک می شمرند و کمتر به تو دسترسی دارند .
  • برای این گروه، از افراد مورد اطمینان و خدا ترس و فروتن، فردی را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند . سپس در رفع مشکلاتشان به گونه ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی . . .
  • بخشی از وقت خویش را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند تا شخصا به امور آنان رسیدگی کنی .
  • در مجلس عمومی با آنان بنشین
  • سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراب با تو گفتگو کند .
  • من از رسول خدا صلی الله علیه و آله بارها شنیدم که می فرمود: «ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان بی اضطراب و بهانه ای باز نستاند، رستگار نخواهد شد .»
  • درشتی و سخنان ناهموار آنان را برخود هموار کن .
  • تنگ خویی و بزرگ بینی را از خود دور ساز تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید .
  • آنچه به مردم می بخشی بر تو گوارا باشد و اگر چیزی را از کسی بازداری، با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد .

متاسفانه برخی مدیران این درس ها را خوب بلدند امام دریغ از یک جو عمل! چون احوالپرسی هم نیست و خیلی کم پیش می آید که کسی پی گیر وعده ها و اجرای وظایف مدیران شود روز بروز بر جرات و جسارت معدود مدیران بی مسئولیت افزوده شده بطوریکه الان رسما برخی ادعاهای عجیب و غریبی می کنند که بی سابقه است.
به هرحال مردم از مسئولین صداقت و یکرنگی و تلاش در خدمتگذاری می خواهند آنهم بدون منت.خوشبختانه مردم صادقانه نظام و کارگزارانش را دوست دارند و به عمل کنندگان به اسلام ناب از دل و جان عشق می ورزند و هوشیارانه تشخیص می دهند که کدام مسئول یا مدیر قصد خدمت ندارند و مقصودش چیز دیگری است اما باید مراقب خطا کارانی بود که طمع کارانه دم خود را به نظام گره می زنند و البته تا کنون ماهیت ایشان بر مردم پوشیده نمانده…
سخن از بی مسئولیتی و سهل انگاری مدیران و مسئولین نیست چرا که از قدیم گفته اند اول باید خانه خودمان را آباد کنیم و بعد به محله و شهر و استان و کشورمان بیندیشیم ، باید اول من و مای رسانه ای زانوی همت ببندیم و دندان طمع بکشیم و قید دست اندازی به بیت المال را بزنیم تا جرات داشته باشیم از فساد و تباهی ناشی از بی مسئولیتی ها و سهل انگاری ها و دشمنی های برخی مدیران و مسئولین قلم فرسایی کنیم.
با شکم آکنده از بیت المال که نمی شود جلوی غارتگران بیت المال را گرفت. وقتی رشوه اسم آگهی سفارشی را برای نشریات می گیرد دیگر آن خبرنگار و آن رسانه چه بخواهند و چه نخواهند غلام حلقه به گوش حضرات مدیران خواهند بود.
وقتی رپرتاژ آگهی یک نان بخور و نمیر برای خبرنگار فراهم کند دیگر رویی برای رودر رویی با متخلفان و نایی برای حق طلبی مظلومان باقی نمی ماند و البته بعضی وقت ها این بخور و نمیرها سیری کاذبی به انسان دست می دهد که طفل وجدان را دست و پا به زنجیر و چشم و گوش بسته جلوی گرگ شهوت و زیاده خواهی ، بی دفاع و رنجور رها می کند تا این درنده شیطان صفت بدرد هرچه از حیا و عفت و پاکدامنی و امانتداری و وجدان و هشیاری در وجود انسان باقی مانده و دیگر یک بجای یک خبرنگار و تحلیلگر مسائل اجتماعی فقط یک دستگاه تایپ ، یا پرینتر و یا دوربین عکاسی به جا بماند که براحتی می تواند هر جنایت ضد بشری را مرتکب شود.
آری انسان کم کم انسانیتش را فراموش می کند. این روند آنقدر خزنده و نرم است که شاید وقتی دوزاریمان بیفتد که خیلی دیر شده باشد.
و تازه به یاد می آوریم که قرآن نیز ما را از روز حسرت خوردن آگاه کرده بود .
“و انذرهم یوم الحسرت اذ قضی الامر و هم فی غفلت و هم لا یومنون”/مریم ۳۹
وقتی که قرار است داشته و نداشته هایمان را پیش پای فلان کاندیدای مجلس قربانی کنیم ، وقتی که قرار است از صمیم جان پاچه فلان مدیر قدر قدرت قوی شوکت را مالش دهیم، وقتی قرار است ناموس قلممان را به همبستری فلان محفل یا بهمان جریان سیاسی و یا فلان سیاستمدار پیشکش کنیم ، وقتی که قرار است دنیا و آخرتمان را به آتش نادیده گرفتن بی مسئولیتی ها و بی لیاقتی ها بسوزانیم ، بدون شک دیگر صدای مردم از هنجره توتم قلممان بر نخواهد خواست و رشحه خونش که بر کاغذ جاری می شود لرزه بر اندام ستمگران نخواهد انداخت.
دیگر نمی بینیم آن کودک مظلوم پایین شهری را که در حسرت داشتن یک اسباب بازی ساده می سوزد ، درحالیکه دستفروشی می کند به دستهای گرفته شده فرزندان توسط والدینشان نگاه می کند. دیگر نمی بینیم آن مسکین آبروداری را که در میان زباله ها میوه های سالم را جستجو می کند. دیگر نمی بینیم فقر فرهنگی جامعه ای را که در آتش التهاب بی مسئولیتی معدود مدیران نالایق می سوزد و روز و شب آبستن حوادث دردناکی است که در میان آمارها و نمودار های رند شده گم و کمرنگ می شود.
دیگر نمی بینیم دختران و پسران جامعه به مرداب تباهی و نیستی شهوت و افیون کشیده می شوند و چند قدم آنطرف تر مدیری در حال ارائه آمار توانمندی ها و کرده ها و نکرده هایش است و برخی هم ساده لوحانه برایش سوت و کف می زنند.
باور کنید خیلی چیزهای دیگر را نمی بینیم… رنج ها را باورمان نمی شود. فریادها را نمی شنویم. اشکها را باور نمی کنیم. بخدا نه می بینیم ، نه می شنویم و نه لمس می کنیم. چرا که اگر باور داشتیم و باورمان بود اینقدر رسانه هامان رنگ و بوی لجن سیاست زدگی نمی داد.
اگر می دیدیم و می شنیدیم ، سوزش دلمان در ناله قلممان هویدا بود. دیگر دغدغه مان انتخابات و فوتبال و همایش و جشن و رپرتاژ و تمجید از فلان مدیر نبود که اتفاقا خود را خدای زر و زور روی زمین تصور می کند.
اگر باور داشتیم و ایمان داشتیم به خدمتگذاری ، زیر دماغمان اینهمه مردم در رنج نبودند در حالیکه ما در بی خبری و شاید بی تفاوتی بسر ببریم. اگر از صمیم دل می خواستیم که خدمتی کنیم می شد میکروفون و دوربینمان را کمی اینطرف تر در میان مردم ببریم و صدای آنها را به گوش مسئولین برسانیم تا بدانند اینها که حضرات فکر می کنند دغدغه های دست چندمی مردم هم نیستند و مطالبات بحق و واقعی آنها را به گوش مسئولین برسانیم. می شد بجای رصد کردن برنامه های رپرتاژ خیز!!! نتیجه خلف وعده های چند ده ساله مدیران و مسئولین را رصد می کردیم.
وقتی بدون رشوه گرفتن و با صداقت حرف مردم را بزنیم ، همین مردم مخاطبین شیفته و حامیان ما خواهند بود در حالیکه ما بجای چند صد هزار نفری که بحق به گردن تک تک مان حق دارند و فردای قیامت باید پاسخگویشان باشیم طرف چند ده مدیری را می گیریم که نه آخرتمان را تضمین می کنند و نه می توانند دنیایمان را تامین کنند و در آخر هم ما می مانیم و یک دنیا افسوس و بدون شک دیگر برای جبران خیلی دیر شده است.

وقتی قرار است ناموس قلممان را به همبستری فلان محفل یا بهمان جریان سیاسی و یا فلان سیاستمدار پیشکش کنیم ، وقتی که قرار است دنیا و آخرتمان را به آتش نادیده گرفتن بی مسئولیتی ها و بی لیاقتی ها بسوزانیم ، بدون شک دیگر صدای مردم از هنجره توتم قلممان بر نخواهد خواست و رشحه خونش که بر کاغذ جاری می شود لرزه بر اندام ستمگران نخواهد انداخت.
باور کنید اگر ما بخواهیم و قصد قربت کنیم وعده الهی در موردمان مصداق پیدا می کند و خدای بلند مرتبه ، موفقیت و عاقبت بخیری عنایت می کند. فقط کافی است برایش شریک قائل نشویم و باور کنیم این دنیای بزرگ بر اساس حکمت او می چرخد. فقط کافی است باور کنیم عزت و ذلت ، فقر و برکت ، نعمت و نقمت در اختیار اوست. فقط کافی است توکل داشته باشیم. فقط کافی است در اعماق وجودمان با خودش یک عهد ببندیم و تا پای جان به این عهد پایبند باشیم.
بهر حال حقیر بواسطه نزدیکی به دوستان خبرنگار و اشرافی که به توانمندی های جامعه رسانه ای استان دارم مشکل استان را در این می بینم که کمتر عزم جزمی برای خوب و درست خدمت کردن وجود دارد وگرنه اسباب و وسایل پیشرفت و موفقیت برای عزیزان فعال در این عرصه فراهم است. البته در این مجال اگر گلایه و درد دلی بود بواسطه حرفهای از جنس رسانه ای است که سالهاست در دل دارم و تعمیم این شرایط برای همه عزیزان را بدور از جوانمردی می دانم و امیدوارم به مدد این رسانه نوپای استانی همین معدود سهل انگاری های و حتی ناکارآمدی ها که اثراتی بسیار گسترده و مخرب داشته و دارند در فضای نقد سالم در وهله اول بیان و در فازهای بعدی چاره اندیشی شود.
این جامعه ، بیشتر از اینکه به همایش و اهدای لوح و تقدیر نامه و سمینار و … نیاز داشته باشد به مسئولیت پذیری آحاد جامعه علی الخصوص اصحاب رسانه و خبرنگاران نیاز دارد که شاید یکی از تجلی های این مسئولیت پذیری اصل اساسی و البته مغفول مانده امر به معروف و نهی از منکر باشد که امیدواریم به برکت این جمع رسانه ای در فضای رسانه ای این استان احیا شود.

* غررالحکم ج ۱۰۲

ارادتمند – مدیر مسئول اخبار روزانه استان مرکزی

ممکن است بپسندید...

۲ دیدگاه

  1. اراکی گفت:

    بزرگترین ایراد شمااینه که از کارشناسان و صاحب نظرانغیرسیاسی استانی و بومی استفاده نمی کنیدوباآنها مصاحبه نمی کنید تا تبدیل به چهره شوند و نظراتشان مورد توجه مسیولان قرار گیرد.مابه نظر کارشناسان مدیریت شهری معماری اقتصاد و صنعت که الحمد الله تعدادشان در استان کم نیست نیاز داریم.از سمت دیگر شما به مدیریت شهری اراک فشار درست و حسابی نمی آورید تا بیشتر به فکر مردم اراک باشند…..کلا نشریه خوبی هستید امااین ایرادهارادارید.

  2. اراکی گفت:

    راستی بررسی کنید چرا شهرداری اراک پارکینگ خاتم و ساختمان شورای شهر رامی خواهد برای بار دهم در دهه فجر افتتاح کند؟مسخره نیست؟
    بابودجه چند صدمیلیاردیشان مگرمجبورند کارهای الکی و بیخود و نمایشی انجام دهند….ما به خاطر اجرای این طرحهای عظیم ممنونیم اما مگرچندبارمی خواهند یک طرح راافتتاح کنند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.